كتاب حاضر مجموعهاي گردآمده از مقالات تحقيق منتشر نشدهاي است كه نويسندگان نشان آنها را نخستين بار در همايش قدرت نرم و امور خارجي ايالات متحده ارائه كردند. اصطلاح قدرت نرم از زماني وارد گفتمان سياسي رايج شد كه جوزف ناي استاد دانشگاه هاروارد آن را در سال 1990 در كتاب ناگزير از رهبري مطرح ساخت، با انتشار كتاب قدرت نرم، شيوههاي كاميابي در سياست جهان آن را تقويت كرد و در كتاب اختيارات رهبري پر و بال بيشتري به آن داد. امروزه اصطلاح قدرت نرم را پژوهندگان، سياستگذاران، تحليلگران رسانهها و .... به كار ميبرند. اما قدرت نرم آميخته با ابهامات است و حتي خود ناي هم آن را به شيوههاي متفاوت و متعددي به كار برده است. اين ابهام به پرسشهاي جالب توجهي دامن زده است كه كتاب حاضر آنها را بررسي مينمايد. نخستين فصل اين كتاب متن سخنراني بسيار مهمي است با عنوان «آينده قدرت نرم در سياست خارجي ايالات متحده كه جوزف ناي در همايش 2008 ايراد كرده است. در واقع اين سخنراني و مضامين مطرح در آن محور كتاب را تشكيل ميدهند. در اين فصل ناي منظور خودش را از قدرت نرم، سخت و هوشمند روشن ميسازد و به نقد نارساييهاي دولت بوش ميپردازد. وي سپس چالشهايي را به بررسي ميگذارد كه پس از نوامبر 2008 فرا روي رئيس جمهور جديد ايالات متحده قرار دارد. بخش بعدي كتاب از سه فصل تشكيل مييابد كه نويسندگانشان به دقت و با نگرشي انتقادي مفهوم قدرت نرم را تشريح و تحليل ميكنند. فصل دوم با عنوان «از چيرگي تا قدرت نرم: نتايج يك تغيير مفهومي» نوشته انتقادي نوگرائي مآبانه ظهران و رامورس. فصل سوم با عنوان «قدرت نرم و راهبرد» به قلم ادوارد لاك و فصل چهارم با عنوان «پَر وزني تحمل ناپذير قدرت نرم» به قلم كريستوفر لين. اين سه فصل مفهوم قدرت نرم ناي را از لحاظ نظري و روش شناسي به نقد ميكشند. ظهران و راموس به كند و كاو درباره مفهوم قدرت نرم ناي به ويژه ريشهها و تكوين آن ميپردازند. چرا كه به گفته خود وي بدين ترتيب ميتوان به معناي ژرفتر آن دست يافت. به باور اين دو مفهوم «قدرت نرم» ناي از برداشتهايي مايه ميگيرد كه گرامشي درباره قدرت چونان گونهاي «همرأيي» داشت. اين نكته بسيار جالب توجه است كه در سطح گسترده از آن غفلت شده است زيرا ناي در آثار بعدي خود درباره اين اصطلاح به گرامشي استناد نميكند ولي اگر مفهوم قدرت نرم بر گرفته از نظريه چيرگي گرامشي باشد آيا ميتوان آن را بي آنكه جفايي در حقش روا داشته شود بدين راحتي در بيرون از چارچوب اصلياش به كار برد؟ و به طور كليتر آيا قدرت نرم بر چيرگي در معنايي كه گرامشي از آن مراد ميكند برتري دارد؟ ظهران و راموس بررسي خودشان را با دقت بسيار پيش ميبرند. از آنجا كه قدرت نرم آشكارا اصطلاح تازهاي براي مفهومي قديمي است فصلهاي پنجم ششم و هفتم كتاب اين مفهوم را در كاربردهاي تاريخاش به بررسي ميگذارند. گايگر درنوشته خود «فصل پنجم» بررسي ميكند كه آيا اين مفهوم در معنايي كه ناي در داستان سياسي بازي قدرت براي آن به دست داده است در مورد برنامه كمك مارشال آمريكا پس از جنگ جهاني دوم و ديگر برنامههايي كه هدفشان تقويت چيرگي ايالات متحده بوده است قابل به كار بستن است يا نه. در فصل ششم پارامار تأثيرات دو برنامه ديپلماسي عمومي قدرت نرم كه طي دهههاي 1950 و 1960 به اجرا درآمد – همايش هنري كيسينجر در دانشگاه هاروارد و همايش سالزبورگ در زمينه بررسيهاي امريكا- را به بررسي ميگذارد. بررسي او حاكي از اهميت راهبردهاي مشاركت فرهنگي بلند مدت براي تقويت چيرگي ايالات متحده است اين احتمال وجود دارد كه چنين راهبردهايي به صورتي تازه از نو پديدار شوند. جان كريگ در فصل هفتم مدعي است كه ايالات متحده در دهههاي 1950 و 1960 از قدرت نرم خود براي تلاش در جهت تقويت موقعيت خويش در برابر همكاري دفاعي اروپا استفاده كرد. اينجا مسائل مهم ديگري هم به ميان ميآيد. مرزهاي قدرت نرم كجاست؟ آيا قدرت نرم كاملاً از قدرت سخت جداست، بين قدرت سخت و نرم و هوشمند چه رابطهاي وجود دارد؟ ارتش ايالات متحده در جنگ با تروريسم يا مقابله با شورشگري چگونه قدرت را به كار ميگيرد يا آن را كارگشا ميداند؟ آيا قدرت نرم اثربخش است؟ در آثار گرامشي، گروههاي طبقه حاكم و متحدانشان به ويژه دولت، كليسا، مدرسه و حزب رضايت حكومت شوندگان را مهندسي ميكند ولي اين تصور نيرومند هم وجود دارد كه بايد حكومت حكومت شوندگان مجاب شوند و فقط حكومت را بپذيرند بايد آنها «نفعي» در نتيجه كار داشته باشند اگر در مورد مفهوم قدرت نرم ناي نيز چنين باشد آيا تبليغات نوعي اعمال قدرت نرم است؟ آيا ديپلماسي عمومي و فرهنگي چنين است؟ يا اينكه ديپلماسي عمومي نتيجه شكست قدرت نرم است. اين مسئله را ژيل اسكات اسميت در فصل دهم در مورد ديپلماسي عمومي ايالات متحده انگرس تاونر در فصل هشتم در پيوند با ارتباطات راهبردي و كارزارهاي اطلاعات پايه در خاورميانه و فيليپ تيلور در فصل نهم در ارتباط با راهبردهاي اطلاعات پايه در جنگ دامنهدار با تروريسم به بررسي ميگذارند. روشن است كه انواع دولتها و ديگر نهادها از قدرت نرم بهره ميجويند و دو فصل بعدي كتاب به ترتيب به دو نمونه در اين زمينه ميپردازند. كريستوفر هيل در فصل يازدهم به كند و كاو درباره سياست قدرت نرم اتحاديه اروپا ميپردازد كه جنبهاي از قدرت است كه شايد وجه مشخصه اين اتحاديه باشد. شوگو سوزوكي هم در فصل دوازدهم نگاه خود را متوجه قدرت رو به فزوني چين ميسازد بدين ترتيب بر سرشت مقايسهاي كتاب حاضر كه حول قدرت نرم آمريكا متمركز است ميافزايد. در فصل پاياني كتاب جوزف ناي به ستايش كنندگان منتقدان و مخاطبان خويش پاسخ ميدهد. بيشتر فصلهاي كتاب حاضر در جريان همايشي مه 2008 بررسي و متعاقباً با مشاركت كامل جوزف ناي بازنويسي شدهاند تا آينهدار مباحثات و مناقشات صورت گرفته در همايش باشند.