شاید اگر کسی که داشت دستش را به زیر میز میکشید، میتوانست میکروفن را پیدا کند حالا خیلی چیزها فرق کرده بود. البته «سازمان» آنقدری در بیچارگی فرورفته بود که حتی اگر میفهمید تمام مذاکراتش با بعثیها دارد بصورت مخفیانه فیلمبرداری میشود هم چارهای جز تن دادن به این دریوزگی شرمآور نداشت.
اصلاً گیرم که میفهمیدند عراقیها همه خوش خدمتیهای آنها به حزب بعث را برای روز مبادا فیلمبرداری کردهاند، چکار میتوانستند بکنند؟ آب خیانت به کشور و دست داشتن در ریختن خون هزاران هموطن از سر آنها گذشته و تشت رسوایی منافقین خیلی وقت پیش از بام افتاده بود.
اما به هر حال آنچه امروز اسناد کتاب «خوابگردها» را تشکیل داده است همان کاستهای ویدئویی و صوتی است که در سازمان اطلاعات عراق وجود داشت و بعد از حمله آمریکا به این کشور افشا شد.
سازمان مجاهدین خلق که نزد مردم ایران با عنوان منافقین شناخته میشدند و البته برای خوشایند غربیها به خود شورای ملی مقاومت هم میگفتند، کمکم کارشان به جایی کشید که رفتند در آغوش کسی که رسماً با کشورشان در حال جنگ بود. حضور آنها در عراق لکه ننگی شد که برای همیشه آنها را از چشم مردم ایران انداخت و البته روز به روز در چشم صدام عزیزتر کرد. «خوابگردها» روایتی است مستند از همین خوشخدمتیها تا جایی که رییس اطلاعات عراق میگوید حفظ جان مسعود رجوی برای آنها مانند حفظ جان صدام مهم است و اگر لازم باشد حتی خود او حاضر است بیاید و جلوی خانه رجوی نگهبانی دهد! (ص۲۹۵)
با حمله آمریکا به عراق و فرار بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی و امنیتی این کشور، ساختمان استخبارات عراق هم بیصاحب میشود و اسنادش به بیرون درز میکند که ۱۲۰ ساعت فیلم و صوت از جلسات اعضای سازمان منافقین با مسئولان بعثی یکی از این اسناد است. «دکتر صفاءالدین تبرائیان» با ترجمه و دستهبندی این اسناد کتابی را سامان داده است که مطالعه آن انسان را شگفت زده کرده و بیش از پیش با ماهیت سران این سازمان آشنا میکند. این اسناد مراوده این دو طرف را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۱ یعنی زمان حمله آمریکا به عراق در بر میگیرد.
کتاب در ابتدا حاوی فصلی ۱۱۶ صفحهای است که اهم فعالیتهای منافقین در عراق را از ابتدا تا انتها شرح میدهد. نویسنده در این فصل بدنبال نوشتن کارنامه منافقین در همه ابعاد نبوده بلکه فقط آن بخش که مربوط به عراق میشده را آورده است.
بعد از این فصل خواندنی، نوبت به متن کامل فیلمها و صوتهای فوقالذکر میرسد که با پاورقیهایی جذاب و راهگشا همراه شده است. در این قسمت ۵ متن قرار دارد که اولی مذاکره مسعود رجوی با سپهبد صابر الدوری رئیس سرویس کل اطلاعات عراق در سال ۱۳۷۰ شمسی است. ۴ متن دیگر همگی مذاکرات مسعود رجوی با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سرویس کل اطلاعات عراق در سالهای بعد است که به ترتیب در ۱۳۷۸، ۱۳۷۹، ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ انجام گرفته است. انتشار متن این مذاکرات تا صفحه ۳۷۰ کتاب را در برمیگیرد.
بعد از آن نوبت به اسناد نوشتاری میرسد که در نوع خود خواندنی است. مدارک نوشتاری و مدارک تصویری هم پایان بخش کتاب است.
متن پنج مذاکره صورت گرفته بین مسعود رجوی و رؤسای سرویس اطلاعاتی عراق شامل نکاتی ناب و بدیع است. جنایتهای منافقین در حق مردم عراق یکی از محورهای این گفتگوهاست. مخصوصا در مذاکره اول که بعد از سرکوب انتفاضه عراق و خوش خدمتی منافقین به صدام صورت گرفته است.
«(صابر الدوری:) رئیس جمهور(صدام) سلام گرم خود را به شما میرساند… (صدام) ازبرادرمسعودوارتشآزادیبخش سپاسگذاری کرد و از نقش ارزشمندی که این ارتش در فرونشاندن ناآرامیهای گذشته ابراز نمود، قدردانی کرد. …ازرئیسجمهورتقاضاکردیمنامهتشکرآمیزیبرایمسعودفرستادهشود،لیکرئیسجمهوریاظهارداشت: اینکافینیستوضرورتداردبامسعودملاقاتکردهوشخصا سپاسگذاری نمایم…»(ص۱۴۸)
منظور از ناآرامیهای گذشته، انتفاضه عراق است که با همراهی منافقین سرکوب شد و قریب ۵۰۰ هزار عراقی در آن کشته شدند!
افشای روحیات خاص سرکرده منافقین یکی دیگر از نکات جالب توجه این اسناد است. مسعود رجوی را میتوان از لابلای همین گفتگوهایش شناخت و با روح متوهم و خیالپرداز او که از هر جدیتی تهی است آشنا شد. رجوی علی رغم اینکه خود را علم مطلق میداند حتی کوچکترین اطلاعاتی از ایران ندارد و مثلا در جایی محسن رضایی را دبیر شورای عالی امنیت ملی معرفی میکند! فقدان چنین اطلاعاتی که حتی در سایتها هم وجود دارد و اصلاً نیاز به جاسوسی ندارد نشان میدهد که رجوی تا چه حد با ایران آشناست. با این حال بعثیهای بینوا کلی روی تواناییهای اطلاعاتی این سازمان حساب کرده و حتی درباره کوهنوردی رفتن مقام معظم رهبری و جلسات هفتگی وی هم از مسعود رجوی سؤال میپرسند.(ص ۲۸۶)
خصوصیات رذیلانه اخلاقی او هم در این اسناد مشخص است. برای مثال به این بخش از کتاب که بیحیایی و بیغیرتی او را نشان میدهد توجه کنید. در اینجا ابتدا حبوش با جملاتی تحقیر آمیز رجوی را بخاطر نیاموختن زبان عربی در این مدت سرزنش کرده و به او تأکید میکند که انسان هر کاری را تصمیم بگیرد میتواند انجام دهد و بعد:
حبوش: من راه فراگیری عربی را نشانت میدهم. همسر عراقی برایت میگیرم تا به تو کمک کند! (قهقه و خنده مسعود رجوی و حاضران) حتی اگر با ما قهر کنید این مسئله را هیچ جا مطرح نکنید.
رجوی: بگذارید یک نکته را به شما بگویم، از قضا «اخت الرئیسه»(منظور مریم قجر عضدانلو است) خوشحال میشه اگر این جمله را بشنود از شما تقدیر میکند چون زحمت من نسبت به ایشان کم میشود!(خنده و قهقه حاضران به ویژه حبوش و ابریشمچی!) (ص ۲۴۲)
یکی دیگر از محورهای کتاب آشنایی با سمپاتهای داخلی سازمان منافقین در ایران است.
«حبوش: صرف نظر از این دو جناح درگیر در ایران، کدامین از جریانها به سازمان نزدیک هستند؟
رجوی: منتظری! چنانچه وقت باشد برای شما شرح میدهم. زمانی که فضای اجتماعی را تغییر دادیم، منتظری وارد شد و جنایتهایی که در حق مجاهدین خلق مانند قتل عامی که دوازده سال قبل روی داد را افشا کرد؛ قتل عام زندانیان سیاسی ما در سال ۱۹۸۸ بزرگترین بمب سیاسیای بود که درون رژیم منفجر گردید؛ این کار منتظری بود.»(صص ۳۲۸-۳۲۹)