مقدمه
در سال 2008 ميلادي، و در جريان رقابتهاي انتخاباتي ايالات متحده آمريكا، باراك اوباما نامزد حزب دموكراتيك با ژستي متفاوت سعي در برنده شدن انتخابات داشت، او نسبت به سياستهاي اتخاذ شده در مورد ايران و برخورد با فعاليتهاي هستهاي جمهوري اسلامي ايران معترض بود و در سخنرانيهاي خود با دفاع از گزينه ديپلماسي، خواستار تجديد نظر در روابط بين ايران و آمريكا ميشد. اما بعد از انتخاب شدن، با حركت به سوي تشديد تحريمهاي دو جانبه و چند جانبه با كمك اروپا عليه جمهوري اسلامي ايران نشان داد كه وعدههاي انتخاباتياش كاملا پوچ و عوام فريب بوده است. در اين ميان و بعد از افزايش تحريمها عليه ايران، در ماههاي اخير، اخبار منتشر شده از سوي مراكز تصميم گيري آمريكا و دولت آن، بيشتر حول محور اقدامات نظامي و آغاز اقدامات عملي در مورد ايران بود. اما موضوع بحث اين است كه اين صحبتها و اقدامات تا چه حد ميتواند واقعي و در راستاي عملي كردن گزينه نظامي در برابر جمهوري اسلامي ايران باشد؟ ايالات متحده آمريكا، در برابر ايران، ساز و كاري سه گانه دارد كه براي پاسخ به پرسش مطرح شده نياز به بررسي و ارزيابي آنها احساس ميشود.
ساز و كارهاي مقابله با ايران
در اين مدت، ادامه يافتن درگيريهاي كلامي و انجام عملكردهاي خصومت آميز در روابط ايران و آمريكا به شكل كنترل شدهاي وجود داشت كه فعاليتهاي هسته جمهوري اسلامي ايران، محور بيشتر اين مباحث كلامي و اقدامات عملي ايالات متحده آمريكا بود. با اين شرايط، دولت آمريكا در فكر پيدا كردن پاسخي براي اين پرسش است كه با توجه به روند مذاكرات هستهاي چگونه ميتوان با ايران روبرو شد؟
ايالات متحده سعي دارد تا با استفاده از 3 كانالِ اعمال تحريمهاي يك جانبه و چندجانبه بينالمللي و اقدامات و تدابير جمهوري اسلامي ايران براي دور زدن آنها، تلاشهاي ديپلماتيك و مذاكره و فراهم كردن مقدمات گزينه نظامي، سياستهاي اعلامي و اعمالي خود، كه مقابله با ايران هستهاي است را عملي سازد ؛ بنابراين، اقداماتي را كه براي هريك از آنها انجام داده است مختصرا شرح داده ميشود.
ديپلماسي ايالات متحده آمريكا، در ماههاي گذشته، از تلاش براي توافق با جمهوري اسلامي ايران و مذاكره مستقيم در غالب اجلاس ايران با گروه 1+5 به سمت تشديد مواضع در مقابل تهران و تلاش ديپلماتيك به منظرو افزايش تحريمها سوق پيدا كرده است. آمريكا، از يك سو در عمل به هيچ وجه به حل و فصل ديپلماتيك ايران تمايلي نشان نميدهد و از سوي ديگر در سعي در وقت كشي در مذاكرات با ايران بعد از نشست بغداد روي آورده است. در ماههاي اخير سران ارشد ايالات متحده آمريكا با سفر به كشورهاي كه عمدتاً شركاي تجاري ايران هستند و ديدارهاي ديپلماتيك با مسئولين آن كشورها، سعي در متقاعد كردن آنها در تشديد يا اعمال تحريمهاي بينالمللي عليه جمهوري اسلامي هستند كه اين موضوع نشان دهنده تغيير در ديپلماسي ايالات متحده عليه ايران است.
با توجه به اين موضوع كه ديدگاه رژيم صهيونيستي نسبت به فعاليتهاي هستهاي ايران، با نگاه آمريكا كاملا متفاوت است و احساس ضعف و تهديد آنها بسيار بيشتر از آمريكايي است، پس آمريكاييها سعي دارند تا با استفاده از ديپلماسي خود عملكردهايي نظير آرام كردن لابي صهيونيستها، بي اثر كردن ادعاهاي رقباي جمهوري خواه در داخل و راضي كردن اسرائيل به سياست آمريكا در برابر ايران و خودداري از هرگونه اقدام يك جانبه نظامي عيله تهران را داشته باشند. مشخص است كه در چنين وضعيتي ، خط قرمزهاي اسرائيل بيشتر و آستانه تحملشان بسيار كمتر است. همانطور كه بيان شد ايالات متحده سعي در راضي كردن رژيم صهيونيستي جهت منصرف كردن آنان از هرگونه اقدام يك جانبه عليه ايران دارند؛ به همين دليل در روزهاي گذشته، هيلاري كيلينتون ، معاون وزير خارجه آمريكا و مشاور امنيت ملي ايالات متحده به اسرائيل سفرهايي را داشتهاند. دليل ديگري كه در پشت اين ديدارها نهفته است، نگراني باراك اوباما از انتخابات آينده است، او ميترسد كه هرگونه اقدام يك جانبه اسرائيل باعث شود تا او از راهيابي مجدد به كاخ سفيد باز ماند.
تحريمهاي بينالمللي و يك جانبه، از ديگر برنامههاي آمريكا جهت منزوي سازي و توقف ايران است. در واقع آمريكا سعي دارد تا با افزايش فشارها عليه ايران، نظام اقتصادي اين كشور را مختل كرده، باعث تشديد نارضايتيها در داخل ايران شود و در كنار آن با قطع درآمدهاي نفتي ايران همزمان با موضوع اول، باعث ايجاد تفكر عدم مشروعيت نظام سياسي شده و به هدف خود دست يابد. ايالات متحده آمريكا از يك سو با اجماع قدرتهاي بزرگ در شوراي امنيت سازمان ملل تحريمهاي بينالمللي عليه ايران را تصويب ميكند كه اجراي آن براي تمام كشورها الزام آور است و از سوي ديگر با توجه به قدرت و هژموني خود و با استفاده از ضرب زور و ترس ساير كشورها از قطع روابط، مجازات و ... تحريمهاي يك جانبهاي را در داخل دستگاه خود به تصويب ميرساند و عليه جمهوري اسلامي ايران به كار ميبندد. اما در عين حال، و با استفاده گسترده از اين دو اهرم فشار ، باز هم ايالات متحده نگران پيامدهاي منفي مشروعيتي و اقتصادي اين نوع تحريمهاست. به همين خاطر سعي كرده است تا با اتخاذ راهكارهايي همچون تفكيك كشورها متناسب با شرايط و ميزان وابستگيشان به نفت ايران و افزايش دوره زماني تحريم ايران با كمك متحدانش، از يك سو ، از پيامدهاي منفي اين تحريمها بر اقتصاد جهان بكاهد و از سويي ديگر از رويارويي خود با قدرتهاي بزرگ اقتصادي كه روابط تجاري خوبي با ايران دارند، جلوگيري كند.
تصويب قانون تحريم نفتي ايران، در آخرين ماه سال 2011 ميلادي رخ داد. و از ماه جولاي سال 2012 تحريمهاي اتحاديه اروپا عليه صنعت نفت ايران به طور رسمي آغاز گرديد. طبق مصوبه اين اتحاديه، بنا شده بود كه از تيرماه سال 1391، خريد نفت از ايران به طور كامل قطع و از بيمه نفتكشهاي ايراني نيز جلوگيري به عمل آيد. چون ايالات متحده معمولاً ميكوشد به تدريج قدرتهاي اروپايي را با خود همراه كند، با آغاز رسمي اعمال تحريمها عليه ايران، وزارت خارجه آمريكا با صدور بيانيهاي به صورت رسمي از اين اقدام اروپا، استقبال كرد. دولتهاي اروپايي به راحتي از نفت ايران چشم پوشي كردند اما در ميان، كشورهاي آسيايي وجود دارند كه شديداً به نفت ايران نياز داشته و نميتوانند به راحتي از آن چشم پوشي كنند. به طور مثال دولت چين و هند، تصميم گرفتند مبلغ نفت خريداري شده را به پول ملي خود بپردازند و از ايران خواستند تا هزينه تحويل نفت را به عهده بگيرد، دولت ژاپن نيز اعلام كرد كه مسئوليت بيمه نفت كشهاي ايراني را خود به عهده ميگيرد.
بعد از اجرايي شدن تحريمهاي نفتي عليه جمهوري اسلامي، دولت ايالات متحده براي اينكه با مقاومت گسترده كشورهاي ديگر عليه زورگويي و تحميل قوانين خود بر ديگران روبرو نشود، در اقدامي احتياطي دولتهاي چين و سنگاپور را از اعمال مجازاتها معاف كرد و تعداد اين كشورها را به بيست كشور رساند كه عمده آنان شركاي تجاري ايران هستند. اين اقدام آمريكا واكنشهاي زيادي را در بر داشت، از جمله اين واكنشها، مطلبي بود كه روزنامه « وال استريت ژورنال » با اين مضمون نوشت : « با اينكه به نظر ميرسد آمريكا تحريمهاي واقعي را عليه ايران به تصويب ميرساند و اما با معاف شدن تمامي شركاي ايراني منجمله هند و چين، از اين تحريمها، نشان ميدهد كه اين تحريمها هيچ تاثيري ندارند و علناً بلا استفاده هستند. »
اما توجه به موضوعي كه بسيار مهم به نظر ميرسد اين است كه ايالات متحده آمريكا از معاف كردن كشورهايي از مجازاتهاي احتمالي، نيتهاي پنهان و زيركانهاي دارد كه جمهوري اسلامي در صورت عدم به توجه به اين موضوع بيش از پيش ضرر خواهد كرد. واضح است كه معاف كردن چند كشور از مجازاتها، تضعيف اعتبار قوانين و سياستهاي كشور آمريكا را در پي دارد، اما ايالات متحده، با توجه به اين هزينه در پي چه موضوعي است؟ آمريكا با اين عمل نشان ميدهد كه به اندازه كافي ميزان واردات نفت از ايران را كاهش داده است و با اتخاذ چنين سياستي خود را از رويارويي با دولتهاي ديگر خارج ميكند و به طور آرامي بازارهاي نفتي را از دست ايران خارج ميسازد. با اين كار ، يعني تحريم تدريجي نفت ايران، باعث جلوگيري از بروز بحران در بازارهاي نفتي شده، با واردت كنندگان فرصت وفق پيدا كردن با شرايط جديد را ميدهد و نهايتاً نميگذارد قيمت نفت دچار افزايشي ناگهاني گردد.
عمليات رواني محور انتخاب
سوالي كه همواره بعد از شروع يك اقدام نظامي در منطقه مطرح ميگردد اين است كه اقدامات آمريكا در منطقه، نوعي عمليات رواني براي تحت تاثير قرار دادن افكار عمومي و تامين اهداف بدون پرداخت هزينه آن است يا عملي است در راستاي كسب آمادگي براي اقدام نظامي؟ اين دو موضوع را نميتوان از لحاظ نظري از يكديگر جدا دانست. بخشي از اقدامات يك كشور در پروسه تامين اهداف، همانند ديپلماسي، عمليات رواني است كه ممكن است يا در مرحله مقدماتي باقي مانده يا به مرحله كامل عمليات نظامي برسد . هر يك از اقدامات نظامي عملي مقدماتي هردو جنبه نظامي و رواني را به صورت همزمان دارد و هر دو در راستاي تامين اهداف ملي به شمار ميآيند.
با اجراي رزمايش موشكي پيامبر اعظم 7 و در كنار آن طرح احتمال بسته شدن تنگه هرمز، ايلات متحده آمريكا به تدريج بر حضور نظامي خود در منطقه خليج فارس افزود و بعد از چندي آن را تشديد كرد. مستقر شدن ناو جنگي « يو اس اس پانس » كه همانند يك پايگاه شناور دريايي عمل ميكند در خليج فارس و در كنار آن راهي شدن چند ناو آمريكايي ديگر نمونههايي از اين حضور بودند. بعداً پنتاگون اعلام كرد كه ناو « يو اس اس پانس» براي ماموريتهاي پشتيباني در مناطقي كه دسترسي زميني به آنها امكان پذير نيست مورد استفاده قرار ميگيرد. ناو مذكور به صورت ديوار دفاعي عليه تلاش فرضي مين گزاري عمل ميكند. در كنار اين ناو، آمريكا 4 فروند مين روب نيروي دريايي خود را نيز وارد منطقه كرده و بعدها از استقرار تعدادي پرنده بدون سرنشين با نام «روباه دريا» كه همگي از آلمان خريداري شدهاند پرده برداشت. عملكرد اين پرندهگان بدون سرنشين، رديابي و نابودي مينهاي دريايي است. البته استدلال ناوگان دريايي آمريكا در منطقه خليج فارس از ضرورت استقرار اين پرندگان، حفظ و تامين امنيت خطوط كشتي راني منطقه بوده و حتي اعلام كرده است كه در پي برگزاري چند مانور مينروبي دريايي در خليج فارس طي ماههاي آينده ميباشد.
هدف اصلي افزايش نيروهاي نظامي آمريكا در منطقه خليج فارس، اطمينان دادن از باز بودن تنگه هرمز به كشور اسرائيل است، روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز بر اين باور است كه علت اين امر آن است كه سخنان رئيس جمهور آمريكا مبني بر اينكه « همه گزينهها روي ميز است » جدي تلقي شود. تاكيد ويژه بر گزينه نظامي، براي نشان دادن اعتبار تهديدات آمريكا، موضوعي بود كه در گزارش مركز سياست گذاري دو حزبي به آن اشاره شده بود. در واقع آنان معتقدند كه براي عقب نشيني ايران از برنامه هستهاياش، بايد سياست ديپلماسي ، تحريم و اقدام موثر نظامي در دستور كار دولت اوباما قرار گيرد. اوباما با افزايش اقدامات نظامي كشورش ، نشان داده است كه براي برخورد با ايران به سمت ساز و كار نظامي گرايش بيشتري پيدا كرده است. ناوگان دريايي آمريكا، واضحترين بخش اين حضور نظامي است، وظيفه اين ناو دريايي، گشت زني در تنگه هرمز و باز نگه داشتن راه عبوري كشتيهاي عربستان صعودي و ديگر صادرات كنندگان نفت خليج فارس، در صورت مين گزاري تنگه هرمز است. قرار است در آيندهاي نزديك مانور مينروبي توسط ايالات متحده در منطقه خليج فارس انجام شود، هم اكنون آمريكا 8 فروند مينروب در منطقه مستقر كرده است. تقويت توان هوايي ايالات متحده در اين منطقه از ديگر برنامههاي اوباماست، آمريكا در نظر دارد تا طي چند ماه آينده، جنگندههاي رادار گريز F22 و F15 را در پايگاههايش در خليج فارس مستقر سازد و در كنار آن ايجاد يك سپر موشكي در منطقه از ديگر برنامههاي آنهاست. در اين مورد روزنامه وال استريت در گزارشي نوشت: « وزارت دفاع آمريكا، براي دفاع از منافع خود و متحدينش از جمله اسرائيل و كشورهاي اروپايي در برابر تهديدات موشكي ايران، در حال ساخت يك ايستگاه راداري دفاع موشكي در يك منطقه مخفي در قطر است كه اين سايت ستون اصلي يك سامانه دفاعي است .»
اما تحليل گران، تحليلهاي متفاوتي از علل حضور نيروهاي مسلح آمريكايي و اهداف اين كشور در منطقه ارائه ميكنند. برخي از تحليل گران معتقدند كه حضور پررنگ نيروهاي نظامي آمريكا، در پي نگراني ايالات متحده از تحولات به وجود آمده در منطقه به ويژه تحولات عربستان در سطح حكومت و جامعه ميباشد، تا در برابر تحركات احتمالي مخالفان ايستاده و منافع نفتي آمريكا را در عربستان تضمين كنند. اما گروهي ديگر از تحليلگران بر اين باورند كه شروع يك جنگ رواني ، علت اصلي حضور نيروهاي مسلح آمريكا در منطقه و اعزام ناوهاي جنگي اين كشور به منطقه است. با بررسي اين حضور به راحتي متوجه ميشويم كه معمولاً ورود اين نيروها به منطقه با صر و صداي زيادي صورت گرفته و از طريق اغلب رسانههاي گروهي اعلام ميشود؛ اما هنگام پايان يافتن ماموريتشان، بي سر و صدا و به آرامي از منطقه خارج ميشوند؛ اما در اين ميان بايد به اين نكته توجه كرد كه حتي اگر علت حضور اين نيروها را مورد توجه قرار ندهيم، اين حضور باعث افزايش آسيبپذيري نيروهاي ايالات متحده در برابر نيروهاي ايراني شده و منجر به تشديد تنشهاي خواسته يا ناخواسته ميان دو كشور شده است و با به بوجود آمدن شرايط خاصي، بسترهايي را فراهم كرده است كه ممكن است به افزايش تنش در سطوح بالاتر نيز بيانجامد. به طور مثال، اقدام ناو آمريكايي عليه قايق ماهيگيري هندي در خليج فارس را ميتوان نمونهاي از رفتار آنها در منطقه دانست كه درگيري ناخواسته ميان نيروهاي مسلح ايران و آمريكا در آينده، ممكن است معلول اين عملكرد آمريكا باشد.
معمولاً از برگزاري رزمايشها، به عنوان مرحلهاي عملي به منظور كسب آمادگي براي مقابله با اقدامات خصمانه ياد ميشود و يا اينكه شاخصي براي سنجش تشديد تنش در مناسبات كشورها به شمار ميآيد. برگزاري سلسله رزمايشهاي پيامبر اعظم، به خصوص رزمايش پيامبر اعظم 7 ، تمريني براي كسب آمادگي در نيروهاي مسلح ايراني و نمادي از حمله به منافع و اهداف آمريكايي در منطقه بود. بعد از برگزاري اين رزمايش، ايالات متحده نيز در پاسخ به اين اقدامات، مانور مينروبي خود را در خليج فارس جهت نشان دادن تلاشي عملي و تمرين واقعي از كسب آمادگي لازم جهت مقابله با بسته شدن تنگه هرمز و مينگزاري در خليج فارس بود را به مرحله انجام رساند، همچنان گشت دريايي ناوهاي آمريكايي در خليج فارس ادامه اين تلاشها محسوب ميشود. بايد اشاره داشت كه برگزاري هيچ كدام از اين تلاشهاي دو طرفه به معناي بروز درگيري نظامي يا حتمي شدن استفاده از گزينه نظامي عليه يكديگر نيست ولي در عين حال هر دو اين اقدامات واقعي بوده و ميتواند تاثيرات رواني شديدي بر قدرت دو كشور داشته باشد.
بايد توجه داشت كه مناسبات دو كشور، بسيار فراتر از سطحي چون انتخاب گزينه نظامي، لشكر كشي نظامي و يا برگزاري مانورهاي نظامي در خليج فارس است. براي اينكه دو كشور بخواهند اين گزينه را انتخاب كنند نياز به بررسي عواملي چون بررسي پيامدهاي احتمالي اين گزينه و گزينههاي ديگر ، محاسبه سود و زيان، توانايي كنترل روند تحولات چشم انداز، ارزيابي ميزان مطلوبيت آن در قياس با گزينههاي ديگر و ... ميباشد.
بررسي تحولات و مناسبات آينده دو كشور
انتخاب گزينه اقدام نظامي توسط ايالات متحده امريكا در واقع به معناي رسيدن به بن بست در راضي كردن ايران نسبت به توقف برنامه هستهاياش به شمار ميرود، در واقع انتخاب اين گزينه يعني پذيرفتن آخرين راه توسط آمريكا در اين موضوع. پس ظاهر اين امر با معناي آن كاملاً در تعارض است. ولي بايد قبول كرد كه اين نوع اقدامات توسط ايالات متحده آمريكا در خليج فارس واقعي به نظر ميرسد، نيروهاي نظامي اين كشور مشغول برگزاري رزمايش نظامي و كسب آمادگي براي مواجهه با رويدادهاي عيني هستند و ناوهاي جنگياش وارد منطقه شدهاند.
آمريكا و در راس آن باراك اوباما، براي اينكه تمامي مخاطبان خود را در مورد جدي بودن اين جمله كه « همه گزينهها روي ميز است » متقاعد سازند، ايران و اسرائيل را مخاطبان اين اقدام در منطقه و جمهوري خواهان و مردم آمريكا را مخاطبان سطح داخلي خود ناميدهاند و اعلام كردهاند كه مقدمات كار براي عملياتي كردن اين طرح آماده بوده و در انتخاب آن لحظهاي درنگ نميكنند. اينكه آمريكا، رژيم صهيونيستي را جز مخاطبان خود در شروع اين اقدام ميداند، به اين معني است كه اسرائيل خود از اقدام نظامي عليه ايران اجتناب ميورزد؛ اما درصورتي كه اين اقدامات به گونهاي نادرست انجام گردد ميتواند تاثير معكوس داشته و موجب تشويق رژيم صهيونيستي جهت اين اقدام گردد. به هر حال، موضوعي كه در انتها بايد به آن اشاره كرد اين است كه اتفاقات پيش بيني نشده، ميتواند سياستهاي طرفين و مواضع آنها كاملاً دچار تغييرات اساسي سازد؛ در اين ميان نميتواند از بازي ظريفي كه ميان آمريكا و ايران و آمريكا و اسرائيل شروع شده است به راحتي گذشت.